
حقوق مدنی جامع چیست و درباره آن چه می دانید ؟
حق یعنی چه؟
حق یعنی سلطه، قدرت، اقتدار، حق عبارت است از امتیاز و توانایی که قانون به افراد میدهد که بتوانند زندگی کنند. در حقوق مدنی حق بر دو قسم است: ۱٫ حق مالی، ۲٫ حق غیرمالی. حق مالی داخل در دارایی است در حالی که حق غیرمالی خارج از دارایی است. حق مالی با مال ارتباط دارد در حالی که حق غیرمالی با شخصیت انسان ارتباط دارد.
حق ملی و حق غیرمالی چند تفاوت دارند؟
۱٫ حق مالی قابل تقویم به پول است. یعنی اگر حق خود را بپردازی در ازای آن به تو پول میدهند. مثل حق مالکیت، وقتی مالک فرش باشیم اگر آن را بدهیم و در ازای آن پول دریافت کنیم. ولی حق غیرمالی قابل تقویم به پول نیست، مثل حق زوجیت، حق ابوت و حق بنوت.
۲٫ حق مالی قابل نقل و انتقال است که به صورت ۱٫ نقل و انتقال ارادی، ۲٫ نقل و انتقال قهری (در اثر فوت محقق میشود.) ولی حق غیرمالی قابل نقل و انتقال نیست نه به صورت ارادی و نه قهری.
۳٫ حق مالی قابل انقاط است، یعنی صاحب مال میتواند حق خود را از بین ببرد مثل اعراض از ملک ولی حق غیرمالی قابل انقاط نیست مثل حق زوجیت، حق ابوت (پدر هرگز نمیتواند پدر بودن خود را انکار کند.)
۴٫ حق مالی قابل توقیف است. (طلبکار میتواند حقوق مالی بدهکار را توقیف کند) ولی حق غیرمالی قابل توقیف نیست.
کل حقوق مدنی در عالم ثبوت بر دو قسم است: ۱٫ حق مالی، ۲٫ حق غیرمالی.
ثبوت یعنی چه؟
یعنی هر آنچه در واقع وجود دارد. برای رأی دادن فقط ثبوت کافی نیست بلکه باید حق خود را اثبات کنیم.
ثبات یعنی چه؟
عالم اثبات یعنی آنچه در عالم ثبوت است نزد قاضی مطرح شود تا او پی به عالم ثبوت ببرد. البته ثبوت همیشه قابل اثبات نیست. حقوق مدنی کلاً ثبوت است و آئین دادرسی مدنی کلاً عالم اثبات است.
حق مالی دو قسم است: ۱٫ حق عینی، ۲٫ حق دینی (حق شخصی، طلب)
حق مستقیم بر روی مال حق عینی است. یعنی رابطهی مستقیم شخص با مال مثلاً حق مالکیت مانند مالکیت ماشین و خانه.
حق دینی حقی است که مستقیم روی شخص است و غیرمستقیم روی مال. یعنی از طریق یک شخص به مال میرسد مثل طلب.
حق عینی دو قسم است: ۱٫ حق عینی اصلی، ۲٫ حق عینی تبعی.
حق عینی اصلی یعنی حق عینی مستقل است و وابسته به حق دیگر نیست مثل حق مالکیت که وابسته به حق دیگری نیست.
حق عینی تبعی یعنی حق عینی وابسته به یک حق دینی است. اول باید حق دینی وجود داشته باشد تا بعداً حق عینی تبعی به وجود بیاید. مثال: ما از بانک وام میگیریم و به بانک بدهکار میشویم یعنی بانک حق دینی دارد و بانک از ما وثیقه میخواهد که اگر بدهی خود را پرداخت نکردیم او از روی خانه ما بدهی خود را بردارد. بانک در اینجا دو حق دارد: ۱٫ حق دینی روی شخص، ۲٫ حق عینی تبعی روی ملک.
مثال: مهریه میتواند هم عینی باشد و هم دینی. اگر سکه باشد دینی است و اگر ملک باشد عینی است. حق تألیف نه عینی است و نه دینی.
ماده ۲۹ قانون مدنی بیان میدارد: حق مالکیت کاملترین حق عینی است یعنی تنها حقی هم است که کامل است یعنی مالک طبق ماده ۳۰ ق.م هر کاری میتواند در ملک خود انجام دهدو مالکیت دو نوع است: ۱٫ عین (مثل تمام اشیا)، ۲٫ منفعت یعنی فایده عین، هر عینی یک فایده دارد. مثال: سکونت در خانه منفعت است. سواری در ماشین منفعت است. مالکیت عین مثل مالک خانه، مالک ماشین.
ماده ۲۹ – ممکن است اشخاص نسبت به اموال علاقههای ذیل را داشته باشند.
۱٫ مالیکت (اعم از عین یا منفعت)
۲٫ حق انتفاع
۳٫ حق ارتفاق به ملک غیر
ماده ۳۰ – هر مالکی نسبت به مایملک خود حق همهگونه تصرف و انتفاع را دارد مگر در مواردی که قانون استثناء کرده باشد.
مالکیت منفعت: طبق ماده ۴۶۶ ق.م مستأجر فقط مالک منفعت است.
ماده ۴۶۶ – اجراه عقدی است که به موجب آن مستأجر مالک منافع عین مستأجره میشود، اجارهدهنده را مؤجر و اجارهکننده را مستأجر و مورد اجاره را عین مستأجره میگویند.
مالکیت سه حالت دار.
۱٫ شخص هم مالک عین و هم مالک منفعت است. مثل خانه، ماشین.
۲٫ شخص، مالک عین است و مالک منفعت نیست. مثل مؤجر.
۳٫ شخص، مالک عین نیست و مالک منفعت است. مثل مستأجر.
حق انتفاع: شخص حق دارد از منافع یک مال که این منافع به او تعلق ندارد، استفاده کند. ماده ۴۰ ق.م تعریف حق انتفاع است. ممکن است شخص، مالک عین باشد ولی مالک منفعت نباشد.
ماده ۴۰ – حق انتفاع عبارت است از حقی که به موجب آن، شخص میتواند از مالی که عین آن ملک دیگری است یا مالک خاصی ندارد استفاده کند. مثال: خانهای داریم که فعلاً به آن احتیاج نداریم. به دوست خود میگوییم که از خانه استفاده کند یعنی به او حق استفاده دادهایم. حق انتفاع با مالکیت منفعت تفاوت دارد. مالکیت منفعت مثل مستأجر، شخص مالک منافع است ولی حق انتفاع که نسبت به منافع به وجود میآید، از بین میرود. در مالکیت منافع، ذرات منفعت در ملک مستأجر است. در حق انتفاع، ذرات منفعت در ملک منتفع به وجود نمیآید.